باز مطلبم دیر شد...حالا چکار کنم....؟؟؟؟؟؟
فکر کنم باز یکشنبه خبر دادم و مجبور شدم با اعلام اینکه شام نمیام، برم خونه مریمی...چون به امامن اینا نگفته بودم اومدم...
شب رو اونجا سپری کردم و صبح اومدیم سازمان و پیش ازظهرحدودای 10 یا 10:30 بود فکر کنم که خریدهای قبلی که تو کمدم بود (دو تا مربا از تبریز و چادر نماز از مشهد )رو برداشتم اومدم خونه پدر و خدا رو شکر همه چی خوب بود....
تو راه زنگ زدم به برادر بزرگه که من اومدم برای تحویل خونه و اینا که اعلام کرد عمو یعقوب فوت کرده و اومدیم با مامان و فاطمه بهشت زهرا...
دیگه راهی خونه شدم ...پدر تو رختخواب بود و با شنیدن صدای من هنگ کرده و جهت صدا رو تشخیص نمیداد...
خلاصه بعد از ظهر مادر اومد و خواهر کوچیکه و الخ...
تا 20 خرداد اونجا بودم و تو این مدت پوست من و خانواده به خصوص دو تا خواهرها کنده شد....
خونه رو تحویل گرفتم ...هماهنگ کردم یک کارگر اومد 120 هزار تومان گرفت و تمیز کرد...
بعد خرید لوازم و نصب که خودش مثنوی هفتاد من کاغذ است...امروز یک نصاب اومد ...فردا اون اومد...امروز این خریدها اومد...کارگر باید می اومد میبرد بالا...
ماشین لباسشویی و ظرفشوی بوش خریدم به واسطه معرفی رییس اتحادیه از سوی یکی از همکاران و در صدد بودم مونتاژ اصل باشه نه چین یا ترکیه... یخچال ال جی ...کولر سلولزی ...فر تو کار...
هر کدوم مصیبتی بودی برای خودش ...فر جاساز نمیشد و مجبور شدیم کابینت کار بیاریم...چوب پرده ها مونده بود که کارگر آوردم یک روز از غرویب تا دیر وقت که برادر کوچیکه به دادش رسید...
نصاب کولر اومد و شیر آب تو دیوار مونده بود و با همسایه طبقه 5 درگیر شد چون آب کولر ما رو به شیرآب اون وصل کرده بود و اونم شاکی شده بود....دوباره نصاب انگشتان جوهری...
ادامه مطلبما را در سایت انگشتان جوهری دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 0mercede-v0 بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 22:49